درد
درد من خاموشیست
درد من تنهایسست
درد ویران شدن دهکده
خوب منست
درد آواره گی یی بته
کن است
از سر گریه اگر نامش
را ٬ از سر ناله اگر نامش را
باز گیری غم و سودای
دل تنگ منست
همه آواز منست٬ همه
آهنگ منست
گریه ام از سر سردابه
ی ده می آید
ناله ام بوی شهادت
میدهد
بوی کافور وفا بوی تنهایی و عشق
با من از حلقه ی
میخانه میا
بامن از گرمی یی
پیمانه مگو
اه ! شهنامه خوانی
آه ! سر چشمه ی
خشکیده ی اطراف گران
آه ! آن همسفران !
کابل
– ۲۷ جدی ۱۳۶۴
No comments:
Post a Comment