2020/03/10

تو بارانی و من لب تشنه رودم
تو غوغایِ تمامی، من سرودم
تو طرحی پای تا سر از بهاران
من اما برگی از شاخ کبودم

دل عشق گزید، نقشِ عصیان زدمش
دریا طلبید سر به طوفان زدمش
هر شاخه گلی که در نگاهم بشکفت
بویی ز تو داشت در گریبان زدمش

آمیخته با بوی تو اش می کردم
آموخته‌ٔ خویِ تو اش می کردم
گر زندگی ام برگِ گلِ سرخی بود
آویزه‌ٔ گیسوی تو اش می کردم