در انتظار لحظه ها
نیمه شب بود و ساربان
بزرگ
بهره میداد کاروانش
را
کاروان از لجاجت شب
دوش
دیده میبست ساربانش
را
فرصتی رفت و دستهای
چند
کار آن قوم زار
میکردند
ساربان خواب و کاروان
در خون
لحظه هارا انتظار
میکردند
کابل-۱۱
حمل ۱۳۶۳
No comments:
Post a Comment